ملازمات فرهنگی دینداری
دینداری در هر جامعهای امکان تبدیل شدن به فرهنگ را دارد. دین به عنوان یکی از عناصر فرهنگی جامعه با خود همراهانی را میآورد. برخی از این همراهان به دین ربطی ندارند ولی به دلیل عدم تفکیک دقیق بین دین و ملازمات واقعی و غیر واقعی دینداری این همراهان به مرور جزو شؤون دین داری شمرده میشوند. مثل ریش بلند اول انقلاب که جزو لوازم اصلی انقلابیگری شمرده میشد. و البته هیچ ربطی هم به دین و اسلام و انقلاب نداشت. و مثل این که بچههای مذهبی باید پیراهنشان را روی شلوار میانداختند و گرنه ... از این مثالها زیاد میتوان پیدا کرد.
یکی از این همراهان ناهمراه دینداری مبارزه به سگبازی است. سگ از نظر دین اسلام نجس و حرام گوشت است. نجس است یعنی این که اگر دست خیس به آن بخورد یا اگر جزئی از اجزاء سگ در لباس نمازگزار باشد نماز صحیح نیست. ولی این نکته باعث شده که سگ داشتن در جامعه ما امری منکر جلوه کند. (فعلا کاری به الگو گرفتن از غرب ندارم) در حالی که نگاه داشتن سگ هیچ حرمتی ندارد. تنها کراهتی هم که از روایات استفاده میشود کراهت نگاه داشتن سگ در اتاق نشیمن و به تعبیری محل اصلی زندگی است که معمولا نماز هم همانجا خوانده میشود.
امروز دیدم که در گوگل پلاس یک نفر پستی نوشته بود با این مضمون که چرا در تلویزیون کارتونی نشان دادهاند که در آن کارتون خوک قهرمان قصه بوده و حیوان خوبی نشانداده شده است. بعد هم استدلال کرده بود که خوک شهوت پرست و حرام است و نباید در سیمای جمهوری اسلامی چهره مطلوبی از آن نشان دهند. جالب است که یکی هم در کامنتها اعتراض کرده بود که چرا در فلان مدرسه خوک را جزو حیوانات اهلی شمردهاند.
حرام بودن یا نجس بودن یک حیوان دلیل خوبی برای حذف آن حیوان یا مظهر شر دانستن آن نیست. در روایات هست که سگ چندین خصلت پسندیده دارد که سزوار است مومن نیز داشته باشد
این ملازمات فرهنگی دینداری یا همراهان ناهمراه دینداری، به دینداری ما ضربه میزنند.